بنياسرائيل هنگامي که به عنايت خداوند و معجزهي موسی(علیه السلام) از دريا گذشته و از چنگال فرعون و لشکريانش نجات يافتند، به سوي سرزمين بيتالمقدّس حرکت کردند.
در کنار کوه طور، موسي(علیه السلام) با آنان قرار گذاشت که منتظر بمانند تا او به ميعادگاه خود با پروردگار برود و احکام تورات را از خداوند دريافت نمايد. قبل از رفتن موسي(علیه السلام) به کوه طور، آنان از آيين ابراهيم(علیه السلام) پيروي ميکردند. امّا بني اسرائيـل در روابط اجتماعي خود، نيازمند قوانيني بودند تا پاسخگوي نيازهاي آنان باشد. از اينرو موسي(علیه السلام) از خداوند خواست آنان را با قوانين و دستوراتش، راهنمايي کند تا بر اساس دستورات الهي جامعهاي جديد بنا کنند.
موسي(علیه السلام) زمان بازگشت خويش را سي روز بعد قرار داد. و از خداوند خواست هارون برادرش را در اين مدت جانشيني او در ميان قومش قرار دهـد. او پس از سپـردن بني اسرائيل به هارون، به ميقاتگاه خود با پروردگار رفت. (اعراف: 142)
خداوند در ديدار پيامبر خود هر چه را که بني اسرائيل نياز داشـت در تورات بيان نمـوده به صورت لوحها و نوشتههايي بر سنگ در اختيار موسي(علیه السلام) قرار داد و زمان ديدار خويش را ده روز اضافه فرمود.
موسي(علیه السلام) از اينکه خداوند قومـش را مورد خطاب قـرار داده و دستورات زندگيشـان را در لوحهايي نازل کـرده اسـت، سپاسگذار پروردگار خويش بود. بني اسرائيل از آن پس قوانين الهي را که در تورات محفوظ بود ميتوانستند عمل کنند و از سنّتهاي زشت گذشتهي خود دوري نمايند. (اعراف: 144 ـ 145)
بنياسرائيل در مدّت سي روزي که موسي(علیه السلام) براي عبادت در کوه طور به سر ميبرد، براي بازگشت او روز شماري ميکردند. امّا در مدّت ده روز اضافه شده از سوي خداوند توسط فردي به نام سامري فريب خوردند و از راه توحيد و خداپرستي منحرف شدند.
سامري موجب اختلاف بنياسرائيل شد و شمار زيادي از آنان را به بيراهه برد. او با ساختن گوسالهاي از جنس طلا افراد نادان قوم بني اسرائيل را دوباره به بتپرستي تشويق کرد. او گفت موسي هرگز باز نخواهد گشت. چرا که در زمان مقرر نيامده است. در اين هنگام خداوند موسي(علیه السلام) را از فريب و حيلهي سامري آگاه ساخت. (طه: 85)
شيطان از ناداني قوم بني اسرائيل بسيار خرسند شد و بيشترين بهره را از سامري خائن براي گمراه ساختن مردم برد. (اعراف: 148)
هارون(علیه السلام) برادر موسي(علیه السلام) که خود پيامبر بود و جانشيني او را بر عهده داشت به همراه پيروان ثابت قدم خويش در برابر گوسالهپرستان تهي مغز، ايستادگي کرد و براي راهنمايي و ارشاد آنها تمام توان و تلاش خود را به کار برد. (طه: 90 ـ 91)
موسي(علیه السلام) که از رفتار قوم خود از سوي پروردگار آگاه شده بود، از کوه طور با خشم و اندوه بازگشت. غوغا و هياهوي مردم را شنيد و ديد کـه آنان در اطـراف گوساله به عبادت و پرستش مجسمهاي بيجان مشغولند. با مشاهدهي گمراهـي قوم خويش، چنان ناراحتي بر او سايه افکند که لوحهاي تورات را بر زمين افکند و برادرش هارون را بازخواست کرد. (اعراف: 150)
بنياسراييل با ديدن بازگشت موسي(علیه السلام) دانستند که وعدهي پروردگار حق بوده است و فريب خوردهاند. موسي(علیه السلام) آنان را سرزنش کرد و ناسپاس خواند. (طه: 89)
موسي(علیه السلام) که از کردار مردم عصباني بود ، به برادر خويش هارون گفـت: چرا از گمراهي آنان جلوگيري نکردي؟ (طه: 92 ـ 93)
هارون(علیه السلام) که ميدانست مؤاخذهي او از روي غيرتي خداپسندانه و دلسوزياش براي مردم است اينگونه پاسخ داد: (طه: 94)
موسي(علیه السلام) پس از گفتگو با جانشين خويش، به سراغ سامري رفت که ريشهي همهي گمراهيهاي از او شروع شده بود و به او فرمود: (طه: 95)
سامري فريب خود را براي پيامبر خدا اينگونه توضيح داد. (طه: 96)
سامري عامل اصلي گمراهي بنياسرائيل و بتپرستان آن قوم بود.
موسي(علیه السلام) سامري را از ميان قوم راند و او را طرد کرد و نشانهاي برايش قرار داد تا پس از آن به آن شناخته شده و هميشه سرزنش شود. سپس گوساله سامري را به آتش کشيد و خاکستر آن را به دريا ريخت. (بحارالانوار، ج 13، ص 246) (طه: 97)
آن گروه از بني اسرائيل که گوسالهپرستي کردند، و توبه ننمودند به خشم خداوند در دنيا و عذاب الهي در آخرت گرفتار شدند. (اعراف: 152)
خداوند به کساني که هدايت او را ناديده گرفته و به گوسالهپرستي و گمراهي خود اصرار ورزيدند، فرمود:
(اعراف: 146 ـ 147)
در ميان بني اسرائيل عدّهاي که از کردهي خود پشيمان شده و در پي چاره برآمدند، از موسي(علیه السلام) خواستند که ايشان را از گمراهي نجات دهد. (اعراف: 154)
آنان که آيات الهي را از حضرت موسي(علیه السلام) شنيدنـد، به اشتباه خود پي برده و دست به دعا برداشته و از خداوند طلب بخشش کردند. (اعراف: 149)
موسي(علیه السلام) به عنوان رهبر امّت، براي خود و برادر خويش از درگاه الهي طلب بخشش نمود.
(اعراف: 151)
سپس موسي(علیه السلام) از خداوند براي آن گروه از بني اسرائيل که توبه کرده و از رفتار و کردار خود پشيمان شده بودند، رحمت الهي را طلب کرد. (اعراف: 153)
خداوند به موسي(علیه السلام) دستور داد، از بين قوم خود هفتاد نفر را برگزيده و به همراه خود به کوه طور ببرد. (اعراف: 155)
موسي(علیه السلام) که براي حضور در وعدهگاه پروردگار سر از پا نمي شناخت، از همراهان خود پيشي گرفت و زودتر در ميقات الهي حضور يافت. خداوند دليل شتاب او را پرسيد.
(طه: 83 ـ 84)
خداوند در کوه طور با موسي(علیه السلام) به تکلم پرداخت. موسي(علیه السلام) به مقام همسخن شدن با پروردگار نايل آمد. او از خداوند تقاضاي ديداري با چشم را کرد. خداوند فرمود به کوه نگاه کن، اگر از تجلي من بر جاي خويش ماند تو نيز خواهي توانست مرا ببيني . موسي(علیه السلام) از تجلي پروردگار و منهدم شدن کوه، بيهوش بر زمين افتاد. (اعراف: 143)
با آنکه خداوند قوم بني اسرائيل را بهخاطر پيامبران بزرگوار و خدمتگزاري چون موسي، عيسي، سليمان، داوود و يحيي(علیه السلام) و بسياري ديگر از فرستادگان خود از ميان ساير اقوام برگزيده بود، ولي بيشتر آن مردم با کفران نعمت و مخالفت با رسولان الهي نفاق و قدرناشناسي خود را نشان دادند. (بقره: 47)
آنان پروردگاري را مخالفت ميکردند که بني اسرائيل را از ظلم فرعـون و لشکريانش نجات داد و در زماني که فرعون آنان را تعقيب ميکرد با شکافتن دريا، فرعون و سپاهيانش را غرق نموده و پيروان موسي(علیه السلام) را به ساحل سلامت رسانيد. (بقره: 50)
امّا آنان بـاز هم ناسپاسي کرده و از دستـورات موسـي(علیه السلام) سرپيچي ميکردنـد. هنگاميکه فرمان جهاد از سوي خداوند براي مبارزه با کافران و مشرکان سرزمين اريحا به آنان ابلاغ شد با هول و هراس از جنگيدن و شهادت در راه خداوند از آن فرمان سرباز زدند. (مائده: 22)
موسي(علیه السلام) فرمان خداوند را براي جنگيدن و جهاد با دشمنان به آنها رسانيد. ولي آن مردم ناسپاس با ديدن آنهمه معجزات هنوز دلبستهي دنيا و زندگي کوتاه آن بودند.(مائده 24)
موسي(علیه السلام) هنگاميکـه سستايماني و بهانهجويي بنياسرائيل را براي جنگيدن ديد، دست به سوي آسمان بلند کرده و آنان را نفرين کرد. (مائده 25)
خداوند هم آنان را تنبيه کرد و در بياباني نه چندان بزرگي در اطراف سرزمين موعود سرگردان ساخت. آنان چهل سال در آن صحرا ميچرخيدند و راه خروج از آن را پيدا نميکردند.
بيت المقدس سرزميـن موعودي براي ابراهيم(علیه السلام) و فرزندان صالـح او بود. موسي(علیه السلام) با فرمان وحي بنياسرائيل را به سوي آن سرزمين هجرت داد. امّا آنها با ناسپاسي عهد خود را با خداوند به فراموشي سپردند.
بني اسرائيل چون به دنيا و خوشي هاي زود گذر آن دل بسته بودند به خشم الهي گرفتار شدند و خداي مهربان اين موضوع مهم را دربارهي آنان يادآوري نمود. (بقره: 61)
بنياسرائيل با اين که شاهد غرق شدن فرعون و نزول عذاب الهي بر او بودند و نيز شاهد ايمـان آوردن ساحرهـاي فرعون و معجزات فراوان ديگر بودند، امّا بعد از هر امتحاني با موسي(علیه السلام) سر ناسازگاري ميگذاشتند. (بقره: 55)
خداوند براي تنبيه بنياسرائيل آنان را مدّت چهل سال در بيابان و صحراي اطراف بيتالمقدّس سرگردان و حيران رها نمود. (مائده: 26)
با اينحال خداوند روزي آنان را در آن بيابان فراموش نساخت و به شکلي معجزهآسا هر روز آب و غذاي آماده برايشان فراهم ميشد. پس از چهل سال سرگرداني بالاخره نسلي ديگر بار آمده و به سرزمين موعود و بيتالمقدّس وارد شدند.
(طه: 80 ـ 82)