لاغر اندام و کوتاه قد بود، اما چهره ای آرام و نورانی داشت. از نزدیکترین اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار می آمد. برای دیدن دوستان مومنش کوچه پس کوچه های مکه را پشت سر می گذاشت. به هر طرف که نگاه می کرد بت بود و بت پرستی. شرکت بودو آلودگی. در میان مردم خرافه پرستی رواج داشت و تمام صحبت ها درباره قتل وغارت و شرک و نقشه های شیطانی بود. تنها جایی که قلب و جان انسان به آرامش می رسید، محفل قرآنی دوستان بود. او به محلی می رفت که یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت پنهانی دور هم می نشستند و آیات الهی را تلاوت می کردند.
در آن تیرگی های گناه و جامعه آلوده، تنها چیزی که میتوانست به دلها روشنی بخشد تلاوت قران بود. اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از پنجره اتاقی کوچک، تمام رفت و آمدها را زیر نظر داشتند و برای عبدالله بن مسعود، نگران بودند. آنان می ترسیدند که برای او اتفاقی افتاده باشد. زیرا شهر مکه برای مسلمانان هیچ امنیتی نداشت. وقتی که عبدالله به جمع دوستانش رسید با استقبال گرم آنان روبرو شد. آنگاه برادران مسلمان چون روزهای گذشته دور هم نشستند و به قرائت قرآن مشغول شدند. آیات الهی روح بخش و دلنشین بود. هیچ کس از تلاوت کلام پروردگار سیر نمی شد. آنان آیاتی را که حفظ کرده بودند به نوبت برای یکدیگر می خواندند.
در دوران تیره جاهلیت، این بهترین راه برای نزدیکی به پروردگار جهان بود. نور آیات به قلبهای آنان صفا و طراوت می بخشید و به روح پاکشان آرامش می داد. هنگامی که جلسه قرائت قرآن به پایان رسید یکی از مومنان گفت: برادران، کاش این آیات با صدایی بلند در میان مشرکان خوانده می شد و دلهای سخت و تاریک آنها با کلمات الهی آشنا می شد. یکی دیگر از مومنان گفت: «این کار ساده ای نیست با وجود دشمنانی که محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) دارد غیر ممکن است. جناب عبدالله بن مسعود گفت: بالاخره یک نفر باید تمام خطرات این کار را قبول کند وگرنه باید همیشه، آیات را در پستوی خانه هایمان بخوانیم. باید یک نفر فریاد بزند و کلام الهی را به گوش این مردم برساند…»
آنگاه عبدالله بن مسعود گفت: با توکل بر خداوند یکتا، من این کار را انجام میدهم. دوستانش گفتند: ممکن است که مشرکان از شنیدن آیات خشمگین شده جانت را تهدید کنند. بایدکسی این کار را انجام بدهد که از قبیله و عشیره معروفی باشد تا بستگانش نگذارند اتفاق ناگواری برایش به وجود بیاید. جناب عبدالله که در تصمیم خود مصمم بود به دوستان مسلمانش گفت: من بدون هیچ ترس و واهمه ای از مشرکان سراغ آنها خواهم رفت و با صدایی بلند، آیات الهی را در حضورشان قرائت خواهم نمود. فردا صبح عبدالله با لباسی پاکیزه و ظاهری آراسته، راهی مسجدالحرام شد. طبق معمول همه جا شلوغ بود و سران مشرکان طبق عادت قدیم، دور هم جمع شده صحبت می کردند. لحظاتی بعد او با توکل بر خ داوند قادر این گونه فریاد سرداد: «بسم الله الرحمن الرحیم، علم القران، خلق الانسان، علمه البیان،…» یک لحظه سکوت همه جا را فرا گرفت. پس از شنیدن آوای جان بخش قرآن، مشرکان اندکی به فکر فرو رفتند و زمزمه کردند: گوینده این الفاظ که بود؟ عبدالله بن مسعود او چه گفت؟ بخشی از آنچه را که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است میخواند… ناگهان خشم و نفرت، سراپای وجودشان را فرا گرفت و گفتند: این مردک گستاخ را بکشید. چگونه به خودش چنین اجازه ای داده است که در میان جمع، حرفهای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را تکرار کند؟ جلوی زبانش را بگیرید…
سپس همه کفار به سوی عبدالله هجوم بردند و حمله ور شدند، مشت، لگد، فحش و ناسزاو … معرکه ای در آن لحظه بپا خاست. پس از مدتی مشرکان آن محل را ترک کردند و بدن نیمه جان و خون آلود عبدالله را بر روی زمین باقی گذاشتند. هنگامی که دوستان، آن صحنه دلخراش را دیدند گفتند: ما در این باره به تو تذکر دادیم اما به حرفهای ما توجه نکردی. عبدالله گفت: تاکنون دشمنان خود به این اندازه در نظرم کوچک و پست نبوده اند. عبدالله در ایمان و یقین کم نظیر بود. او پس از رحلت پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در خدمت حضرت امیرمومنان علی (علیه السلام) جانفشانی ها کرد و در دفاع از ارزشهای دینی و حریم ولایت، نهایت سعی و کوشش را به جا آورد.
جناب عبدالله بن مسعود، از جوانان شایسته ای بود که اسلام را با میل و اشتیاق پذیرفت. او در بیشتر جنگها حضور داشت و در شجاعت و بی باکی، زبانزد مسلمانان بود. در جنگ بدر، همین مرد بزرگوار توانست سرسخت ترین دشمن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به هلاکت برساند. ابوجهل که در شکنجه و آزار مشرکان از بیرحمترین ها بود به دست پرتوان عبدالله بن مسعود کشته شد او همواره مورد توجه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) بود. سرانجام پس از سالها صبر و استقامت، و جهاد و ایثار، عبدالله بن مسعود در راه دفاع از دین اسلام و تحمل شکنجه های فراوان از سوی غاصبان خلافت جان به جان آفرین تسلیم کرد و به درجه رفیع شهادت رسید.