مشرکان مکه دور گودالی که از هیزم فراوانی انباشته شده بود دیده می شدند. آنها دیوانه وار فریاد می زدند و عربده می کشیدند. لحظه به لحظه بر تعداد تماشاچیان افزوده می شد. بت پرستان شهر برای تماشای چگونگی اعدام، سراسیمه، خودشان را کنار گودال می رساندند. زمان کوتاهی از بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) می گذشت. هنوز رفتارهای زشت جاهلیت، باقی بود. نشانه های شرکت و بت پرستی در همه جای شهر به چشم می خورد. در آن دوران سیاه، هیچ کس حق مخالفت با آیین بت پرستان و مشرکان را نداشت. اما رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروان او همواره با مشرکان و آیین های ساختگی مردم مخالفت می کردند. تنها پیام الهی این بود که: ای مردم! دست از پرستش بتهای بی جان بردارید و تنها پروردگار یکتا را پرستش کنید. با این حال کفار مکه حاضر نبودند که حتی برای لحظه ای دست از پرستش خدایان سنگی و چوبی بردارند.
وقتی که تعداد تماشاچیان، زیاد شد ناگهان یکی از سران کفار در فریاد زد: عمار را بیاورید. با آن فریاد خشن، یک دفعه تمام سروصداها افتاد. تعدادی از مشرکان، در حالی که انبوه مردم را کنار می زدند به همراه مردی زندانی، کنار گودال رسیدند. او عمار بود، چشمانی روشن، و قدی بلند داشت. از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار می آمد. مشرکان پدرومادر او را به جرم مسلمانی، شکنجه کرده و به شهادت رسانده بودند. آثار شکنجه بر روی بدن نیمه عریانش دیده می شد. دست و پای عمار را با زنجیر بسته بودند. او می بایست به جرم یکتاپرستی و طرفداری از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) سوزانده می شد.
مشرکان می خواستند با این عمل وحشیانه از دیگران هم زهرچشم بگیرند تا دیگر هیچ کس به فکر طرفداری از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و خداپرستی نباشد. عمار که ایمانی راسخ و قلبی نورانی داشت، در برابر ستمگران، مقاومت می کرد. او از اعتقاد و یقین کاملش لحظه ای پشیمان نبود و رستگاری خود را در آن می دید. مومنان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خبردادند که مشرکان میخواهند عمار یاسر را در آتش بسوزانند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) که از شنیدن خبر، بسیار خشمگین و ناراحت شده بود بلافاصله از جای خود برخاست و به طرف صحنه مجازات حرکت نمود. هنگامی که آن حضرت به آنجا رسید همه نگاه ها به طرف او خیره شد.
وقتی مشرکان حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مشاهده کردند تصمیم گرفتند تا عمار را در برابر دیدگان آن حضرت بسوزانند. آنها هیزمها را آتش زدند، پس از مدتی که آتش درون گودال، سرخ رنگ شد، مشرکان دست و پای عمار را گرفتند تا او را در میان آتش بیندازند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) که از مقاومت عمار و خانواده اش در برابر کفار، آگاه بود و از ایمان و تقوای آنان خبر داشت، دلش نمی خواست کشته شدن باوفاترین مومنان را ببیند. از این رو دستان مبارکش را به سوی آسمان بلند نمود و به خداوند عرض کرد: پروردگارا! همان گونه که پیامبرت ابراهیم(علیه السلام) را از آتش نمرودیان نجات بخشیدی، عمار را نیز از گزند شعله های سوزان، حفظ فرما و آتش را بر او سرد و سلامت کن. در آن هنگام خداوند بخشنده و مهربان دعای پیامبرش را مستجاب نمود و آتش داغ و سوزان برای عمار سرد و سلامت شد. در حالی که شعله های فروزان تمام پیکرش را در بر گرفته بود و زبانه می کشید، اما کوچکترین صدمه ای از آتش به وجود نازنینش نمی رسید. او مانند ابراهیم (علیه السلام) در آتش ایستاده بود و نمی سوخت و از لابه لای شعله های سرکش و سیاه وجود مقدس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نگاه و لبخند می زد. وقتی بت پرستان و مشرکان، آن معجزه الهی را به چشم دیدند، نه تنها به خدا و رسولش ایمان نیاوردند بلکه کینه و حسادتشان نسبت به او بیشتر شد.
اما خداوند در آن هنگام، توطئه کافران را خنثی و درستی ایمان و گفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به همه شاهدان ثابت کرد. پس از آن عمار به آغوش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و دیگر هیچ قدرت باطلی نتوانست آن کوه صبر و استقامت را به بند بکشد. عمار یاسر که تربیت شده رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) بود، همیشه از اسلام و آیین محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع می کرد و حقیقت را به مردمان گمراه می گفت و راه سعادت و رستگاری را نشان میداد. تا جایی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره اش فرمود: عمار با حق است و حق با عمار است.
عمار یاسر همواره تسلیم امر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین (علیه السلام) بود هیچ وقت با آن بزرگواران مخالفت نکرد و از خود سرسختی نشان نداد. او جز اولین مومنانی بود که بدون هراس از مشرکان ایمان و اعتقادش را آشکار ساخت و به داشتن ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) و محبت اهل بیت (علیه السلام) افتخار کرد. عمار یاسر پیوسته در جنگهایی که علیه کفار بود شرکت می کرد و در راه دفاع از حریم ولایت، شمشیر می زد و جانبازی می نمود. سرانجام در سال سی و هفت هجری در جنگ صفین، این سرباز واقعی اسلام، به دست نیروهای معاویه، به شهادت رسید و روح بلندش به آسمانها پر کشید.