سه هزار نفر از مسلمانان و یاوران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در منطقه ای بیرون از مدینه اجتماع کرده بودند آنها می بایست به جنگ سپاه روم می رفتند و به جهاد می پرداختند. سپاهیان مسلمان، منتظر سخنان و توصیه های رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بودندو برای شنیدن فرمایشات ایشان، لحظه شماری می کردند. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) با حمد و ثنای الهی و توکل بر خداوند یکتا، نکته های مهمی را درباره جنگ با رومیان بیان فرمودند. سپس سه نفر از بهترین اصحابش را برای فرماندهی سپاه اسلام انتخاب نمود. آن حضرت چنین فرمود: «ای مجاهدان راه خدا! در این نبرد، فرماندهی سپاه به عهده پسر عمویم جعفربن ابیطالب است. اگر او آسیب دید، پرچم را زید بن حارثه به دست خواهد گرفت و لشکر را هدایت خواهد کرد و اگر او نیز کشته شد، فرمانده سپاه عبدالله بن رواحه است…»
پس از فرمایشات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سپاه اسلام برای نبردی سخت، عازم سرزمین شام گردید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تا قسمتی از راه، آنان را بدرقه نمودو با لشکر اسلام خداحافظی کرد. در این خداحافظی عبدالله بن رواحه خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مطلبی بفرمایید تا از شما به عنوان موعظه به خاطر داشته باشم. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ فرمود: تو فردا به سرزمینی خواهی رفت که سجده کردن در آن اندک است. بنابراین در آن سرزمین زیاد سجده کن. عبدالله گفت: موعظه دیگری بفرمایید. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همواره خدا را یاد کن، زیرا او در هر چه که بخواهی یارو مددکار تو است.
آنگاه عبدالله از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا شد و این اشعار را خواند: من از خداوند، آمرزش می طلبم، و ضربه های شکننده ای که کفهای خون از آن بیرون بریزد و مردم هنگام عبور بر نعش من، مرا دعا کنند و بگویند خدا او را سعادتمند گرداند. عبدالله بن رواحه اشک می ریخت و میگفت: «من هرگز علاقه ای به دنیا ندارم و به خاطر جدا شدن از دنیا گریه نمی کنم، علت گریه من، برای این است که در پیشگاه پروردگار خود را گناهکار می دانم و امید به لطف و عنایات او دارم.»
عبدالله در حالی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جدا شد که ایمانی استوار، یقینی کامل و شجاعتی مثال زدنی داشت. دائم ذکر خدا را می گفت و جز رضای پروردگار و رسولش به چیزی فکر نمی کرد. هنگامی که سپاهیان مسلمان به سرزمین شام رسیدند و متوجه سپاه صدهزار نفری دشمن شدند، شورای نظامی تشکیل داده وعده ای ناباورانه به یکدیگر گفتند: «تعداد نیروهای دشمن با ما قابل مقایسه نیست. ایستادگی در برابر آنها غیر ممکن است زیرا تجربه جنگی رومیان نیز بیشتر از مسلمانان است. بهترین راه ممکن در این زمانه نوشتن نامه ای به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و نظر خواهی از آن بزرگوار است. شاید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما اجازه عقب نشینی بدهد…»
عبدالله بن رواحه که از گفتار سپاهیان اسلام، به شدت ناراحت و دلگیر شده بود رو کرد به جنگاوران مومن وگفت: «ای مسلمانان! به خدا قسم شما برای هدف و مقصدی به اینجا آمده اید که اکنون آن را دوست نمیدارید. شما از مدینه به نیت شهادت خارج شدید، پس چرا از آن می ترسید؟ به خدا سوگند که ما هیچ گاه به امید اسب و سلاح با دشمنان نجنگیده ایم، بلکه تنها با توکل به خدا و اعتقاد به ایمانی که داریم جنگیده ایم. اکنون نیز آماده نبرد با دشمن شوید. به خدا سوگند ما در جنگ بدر، دو اسب و در روز احد، یک اسب بیشتر نداشتیم با این حال بر دشمنان پیروز شدیم. در این جنگ نیز یا پیروز می شویم که به آرزوی خود رسیده ایم، و اگر به شهادت رسیدیم به برادران شهیدمان ملحق گشته ایم…»
عبدالله با سخنان حماسی خود به سپاهیان اسلام نیروی تازه ای داد و آنان توانستند با روحیه ای بالا به دشمنان حملهور شوند. لشکریان رومی با سپاهیان اسلام در منطقه ای به نام «موته» درگیر شدند و نبردی سخت و خونین به وقوع پیوست. در آن جنگ دو تن از بهترین سرداران سپاه به نامهای جعفربن ابیطالب و زیدبن حارثه به درجه شهادت رسیدند و عبدالله بن رواحه فرماندهی سپاه اسلام را بر عهده گرفت. آنگاه در حالی که او بر رومیان هجوم می برد این اشعار را زمزمه می کرد: ای نفس! سوگند می خورم که در صحنه نبرد و کارزار قرار خواهی گرفت چه از آن خوشت بیاید چه ناراحت شوی. ای نفس! چرا از بهشت گریزان هستی و آن را خوشایند نمی دانی؟ اگر در راه خدا به شهادت نرسی، یقینا مرگ به سراغ تو خواهد آمد. این قاصد مرگ است که ندا می دهد. اگر راه زید و جعفر را ادامه دهی هدایت می شوی و اگر در این مسیر کوتاهی کنی گرفتار بدبختی می شوی.» عبدالله در میان دشمنان شمشیر می زد و آنها را هلاکت مینمود او که پیشاپیش سپاه اسلام می جنگید، کوچکترین هراسی به دل راه نمی داد. گاهی به خودش می گفت: «ای عبدالله، تو هنوز زنده هستی در حالی که اصحاب و یارانت به شهادت رسیده اند؟» سرانجام در میان آن پیکار، عبدالله بن رواحه توسط نیزه یکی از دشمنان، جان به جان آفرین تسلیم نمود و به درجه شهادت رسید.
او در خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و پیوسته از آن بزرگوار اطاعت و پیروی می نمود، هیچ گاه در اعتقادات و ایمانی که داشت، شک و تردید نکرد و همواره جان ناقابل خویش را سپر جان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار میداد. عبدالله در بیشتر جنگها با رشادتهایی که از خود نشان می داد باعث به وجود آمدن پیروزی های بیشتری برای سپاه اسلام می شد و همیشه مسلمانان دیگر را به پیروی و اطاعت از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت می نمود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز همواره دعاگوی او بود و مسئولیت های حساس را به عبدالله واگذار می کرد.