حضرت سليمان(علیه السلام) از فرستادگان پروردگار به سوي قوم بنياسراييل است و پدر بزرگوار او، داود(علیه السلام) نيز بندهي نيکوکار خداوند و پيامبر او بود. (ص: 30)
داود(علیه السلام) به فرمان پروردگار از ميان فرزنـدان و دانشمندان بنياسراييلٍ، سليمان(علیه السلام) را براي پس از خود به عنوان وصيّ و جانشيني انتخاب فرمود تا مـردم را به سوي هـدايت و رستگاري دعوت نمايد. (نمل: 16)
سليمان(علیه السلام) در سيزده سالگي جانشين پدر شد و هنگامي که حكومت را در دست گرفت، چهل سال عدالت و احکام الهي را در زمين حاکم کرد. حکومتي که از سرزمين شام تا بلاد اصطخر و مرزهاي کنوني سرزمين هند گسترده بود. (نمل: 15)
هنگاميكه خبر انتخاب جانشيني سليمان(علیه السلام) براي پدرش داود(علیه السلام) به بزرگان بنياسرائيل رسيد، اين انتخاب برايشان گران آمد و فرياد اعتـراض برآوردند که: آيا داود(علیه السلام) ميخواهد نوجواني را جانشين خود قرار دهد، با اين كه بزرگ تر و دانشمندتر از او در ميان بنياسرائيل وجود دارد؟
داود(علیه السلام) سـران طوايف دوازده گانهي بني اسرائيل را فراخواند و به آنها فرمود: اعتراض شما به من رسيد، براي حـلّ اين موضوع پيشنهاد ميکنـم همهي شمـا عصاهاي خود را بياوريـد و نام خود را روي آن عصا بنويسيد. سليمان نيز عصايش را بياورد و نامش را روي آن عصا بنويسـد. همهي عصاها را در درون اتاقي قرار ميدهيم و درِ آن اطاق را قفل ميکنيم. سران و رؤساي طوايف تمام شب از آن اتاق نگهباني دهند تا كسي وارد آن نشود. فرداي آن روز عصاي هر كسي به اعجاز الهي سبز شد و چون شاخهاي از درخت برگ داد، صاحب آن عصا جانشين پس از من خواهد بود.
بزرگان بنياسراييل به پيشنهاد داود(علیه السلام) چنين کردند و فرداي آن روز، پس از اقامهي نماز به پيشوايي داود(علیه السلام) منتظر بودند که چه کسي از سوي خداوند به جانشيني انتخاب ميشود. بعد از نماز درِ آن اتاق را باز كردند و ديدند تنها عصاي سليمان(علیه السلام) سبز شده و برگ آورده است.
داود(علیه السلام) آن را برداشته و به همه نشان داد. سپس براي نشان دادن آگاهي و ژرفانديشي سليمان(علیه السلام) پرسشهايي را مطرح ساخت. او خطاب به فرزند و جانشين خود گفت: فرزندم، آيا ميداني که چه چيزي دلپذيرتر و گواراتر از هر کار و شيئ ديگر است ؟
سليمان(علیه السلام) پاسخ داد: عفو و بخشش خدا و چشمپوشي انسانها از يکديگر از چيز ديگري گواراتر و دلپذيرتر است.
داود(علیه السلام) پرسيد: فرزندم! چه چيزي در کام انسان از هر چيز ديگر شيرينتر است؟
سليمان(علیه السلام) پاسخ گفت: محبّت و دوستي، كه روح خدا در ميان بندگان ميباشـد در کام انسان از هر چيزي شيرينتر است.
لبخند خشنودي بر لبهاي داود(علیه السلام) نشست و عصاي سليمان(علیه السلام) در بين بني اسرائيل عبور داده شد تا همه از جانشيني سليمان(علیه السلام) و رهبري او پس از پدرش آگاه گردند. (اصول کافي، ج 1، ص 383 ـ بحارالانوار، ج 14، ص 68) (نمل: 17)
هنگامي که سليمـان(علیه السلام) حکومت را در دست گرفت خداوند زمين و آسمان را در اختيار او قرار داد ، بطوري که ايشان بر جنّ، انس، پرندگان، حيوانات و باد، به خواست پروردگار، فرمان ميراند و با برپايـي حکومتي صالح، توحيد و عدالت را در سرزمين خود گستراند. (سبأ: 12)
خداوند نعمتهاي بزرگي به او عنايت کرد ، ابرها را وسيلهي حرکت او قرار داد تا با آن بتواند در مدّت كوتاهي، سراسر كشور پهناورش را بازديد کند. (بحارالانوار، ج 14، ص 73)
سليمان(علیه السلام) با استفاده از امکاناتي که در اختيار داشت، براي عبادت خداي يکتا معبدهاي بزرگي ساخت. و مردم را به شرکت در مراسم عبادي آن تشويق نمود. (سبأ: 13)
سليمان(علیه السلام) حکومت بينظيري را از خداوند درخواست کرد. (ص: 35 ـ 40)
سليمان(علیه السلام) از سخن گفتن حيوانات آگاهي داشت و ميتوانست کلام آن را بفهمد. روزي او همراه با لشکريان انبوهش به سوي مکاني در حرکت بود. در راه خود به سرزميني که جمعيّت زيادي از مورچهها در آن زندگي ميکردند عبور کرد. (نمل: 18)
هنگامي که آن مورچه ديگر همجنسهاي خود را هشدار داد سليمان(علیه السلام) به علم الهي از کلام او آگاه شد.
سليمان(علیه السلام) در همانجا ايستاد آن مورچه را در نزد خود حاضر ساخت.
سليمان(علیه السلام) به آن مورچه فرمود: آيا مي داني كه من پيامبر خدا هستم و به كسي ظلم نميكنم؟
مورچه گفت: آري اين را مي دانم.
سليمان(علیه السلام) فرمود: پس چرا مورچگان را از ظلم من هشدار دادي؟
مورچه عرض كرد: ترسيـدم آنان شكوه تو را بنگـرند و شيفتهي دنيا شوند، و از خداوند دور گردنـد، پس با اين سخن آنها را به درون لانههايشان فرستادم….
سليمان(علیه السلام) از گفتگوي با مورچه خنديد. (نمل: 19)
پيامبر خدا روزي عصـر هنگام از اسب هاي تيزرو و چابك خـود كه بـراي ميدان جهاد آماده كرده بود، ديدن كرد. در آن روز مأموران با آن اسبها در پيشگاه سليمـان(علیه السلام) رژه رفتند. سليمان(علیه السلام) با علاقه و اشتياق خاصي از آنها بازديد کرد و دسـت بر گردن و ساق اسبها ميكشيـد و آنها را نوازش مينمود و سوارانشان را تشويق ميكرد و درس آمادگي در برابر دشمن را به آنان ميآموخت. اين بازديد باعث شد عبادتي را که در پايان روز انجام ميداد نتوانست انجام دهد. (ص: 31 ـ 33)
براي همين از فرشتگان خواست تا خورشيد را براي او به زمان عصر بازگردانند تا بتواند عبادتي را که هميشه در هنگام عصر انجام ميداد، به جاي آورد. خداوند هم خواستهي پيامبر گرامي خويش را اجابت فرمود و خورشيد براي او بازگشت و پس از انجام نيايش سليمان(علیه السلام) در افق پنهان گرديد.
بندگان برگزيدهي خدا چندان در نزد او محترم و آبرومندند که خواسته و دعايشان هميشه پذيرفته و مورد پذيرش پروردگار عالم است. حضرت سليمان(علیه السلام) اينگونه بود.