مدینه غرق اندوه و ماتم بود و همه در سوگ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اشک می ریختند. مسلمانان در غروب آفتاب مهربانی می گریستند و برسروسینه می زدند. درگذشت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مومنان باور نکردنی بود. آنها داغ بزرگترین اندوه را به سینه داشتند و بیقراری می نمودند حضرت علی (علیه السلام) که جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، پیکر مقدس آن حضرت را برای خاکسپاری آماده می کرد و غمگین تر از همه، بار دردها و غصه ها را به دوش می کشید. در آن لحظه های اندوه بار، همه اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چشمهایشان غمزده ودلهایشان سوزان بود. آنان جز به خاکسپاری پیامبر و عزاداری او به چیز دیگری فکر نمی کردند.
اگر چه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته بود، اما جامعه اسلامی بدون جانشین و رهبر نبود. علی (علیه السلام) می بایست بر مسلمانن رهبری می کرد و آنها را به سوی سعادت و یکتاپرستی هدایت می نمود و مسلمانان نیز می بایست از آن حضرت پیروی می کردند و به مقام رهبری و جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) احترام می گذاشتند. در آن هنگام ناگهان سکوت عجیبی بر شهر سایه افکند، کوچه ها خلوت شد و مردم در اندیشه های خودشان فرو رفتند و با یکدیگر به زمزمه و پچ پچ پرداختند.
یکی از کسانی که در عزای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیقراری می کرد و اشک می ریخت «حباب بن منذر» بود. او که سالها افتخار خدمتگزاری به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را داشت، برای آن حضرت بسیار بیقراری می کرد. از نگاه حباب، هیچ چیز پنهان نبود و تمام رفتارها و کردارهای مردم را زیر نظر داشت. او متوجه آن سکوت سنگین و شایعات مردم شد. از این رو برای فهمیدن ماجرا خودش را به آنها نزدیک کرد. اهل مدینه حرفهای عجیبی به هم می زدند. در آن لحظه های حساس عده ای از مردم شهرف جمعیت را دور خودشان جمع کرده بودند و می گفتند: اکنون که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته، باید به فکر جانشین او باشیم، زیرا مسلمانان نمی توانند بدون رهبر و خلیفه به زندگی خود ادامه دهند.
حباب بن منذر این حرفهای نامربوط را از دهان عده ای از مردم می شنید که ادعای دوستی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را داشتند.آن عده گمراه با سخنان بی اساس و بیهوده خود، کم کم آتش کینه و حسادت را روشن ساختندو کسانی که ایمانی سست و اندیشه های غلط داشتند، به طرفداری از گمراهان برآمدند و گفتند: آری، ما بدون خلیفه نمیتوانیم زندگی کنیم. هر کسی که به عنوان خلیفه انتخاب شود با او بیعت می کنیم. آنگاه عده ای از مردم شهر در محلی به نام «سقیفه بنی ساعده» دور یکدیگر جمع شدند و گفتند: ما باید از میان خود، یک نفر را به عنوان خلیفه و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) انتخاب کنیم تا همه مردم با او بیعت کنند. سپس برای انتخاب خلیفه از میان آن گروه، حرفهای بسیاری ردو بدل شد و درگیریهای لفظی فراوانی به وجود آمد. یک نفر گفت: من برای جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از همه سزاوارترم. چون وقتی پیامبر از مکه به مدینه هجرت میکرد، من به همراه او بودم. دیگری گفت: نخیر من از همه شما لایقترم. برای اینکه با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رابطه خویشاوندی دارم… و بالاخره در آن جمع، هر کسی چیزی می گفت.
آنها که به فکر خاکسپاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبودند، می گفتند: این بهترین وقت برای انتخاب خلیفه است، زیرا علی ابن ابیطالب(علیه السلام) مشغول دفن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، تا به خودش بیاید، ما جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را انتخاب کرده و از او می خواهیم با خلیفه جدید بیعت کند. حباب بن منذر که از نقشه آنان به خوبی آگاه شده بود، تصمیم گرفت تا در برابر این بی عدالتی بایستند و با نقشه پردازان تفرقه انداز مخالفت نماید. منافقان که در برابر سخنان حباب بن منذر رسوا شده بودند و جوابی برای سئوالات او نداشتند، با گستاخی و پررویی گفتند: ای حباب، حد خودت را نگهدار و از این حرفها پرهیز کن زیرا در این جمع بزرگتر از تو نیز وجود دارد.
حباب گفت: من انسانی بزرگتر و شریفتر از علی بن ابیطالب (علیه السلام) نمی شناسم. بزرگی و سروری تنها شایسته اوست. چرا میخواهید خلافت را غصب کنید؟ آیا برای دزدیدن حق امیرالمومنین (علیه السلام) اینگونه حرص می زنید؟ به خدا قسم که جز عده ای منافق را در برابر خود نمی بینم. وصایت و جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حق شما نیست و شایستگی این مقام را ندارید. حباب من منذر همواره از حق امیرالمومنین علی (علیه السلام) دفاع می نمود و در راه پاسدرای از ارزشهای اسلامی، لحظه ای از پای نمی نشست. حباب از بهترین یاران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و با اخلاص ترین شیعیان علی ابن ابیطالب(علیه السلام) بود. او در بیشتر جنگها و سختی ها در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حضور داشت؛ مردی امین، با تقوا، شجاع، سخن دان، شیعه ای پارسا بود. با محبت اهل بیت (علیه السلام) زندگی می کرد و با ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) انس داشت. سرانجام او با تحمل اذیت و آزار غاصبین خلافت با افتخار داشتن محبت و ولایت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درگذشت و به دیار باقی شتافت.