بیرون از مکه در منطقه ای به نام احد، سپاه اسلام و نیروهای دشمن در برابر هم صف آرایی کرده بودند و هر دو لشکر برای نبردی سخت و تن به تن خود را مهیا می کردند. کفار و مشرکات مکه که در جنگ بدر به بدترین شکل ممکن شکست خورده و کشته های بسیاری داده بودند برای انتقام کشته شدگان خود و با هدف نابودی مسلمانان، میخواستند در احد سرنوشت آنان را یکسره کنند. بیشتر مشرکانی که در احد حضور داشتند یک نفر از نزدیکان خود را در جنگ بدر از دست داده بودند و جز به انتقامی خونین به چیز دیگری فکر نمی کردند. مسلمانان نیز نسبت به جنگ بدر، با آمادگی بیشتری حضور پیدا کرده بودند.
آنان می خواستند سران مشرکان مکه و طرفدارانشان را سرکوب کنند. در بین سپاه مسلمانان، مردی مومن و جنگاور حضور داشت که به او ابودجانه انصاری می گفتند. او مردی دیندار، با تقوا و شجاع بود که از بهترین یاران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار می آمد. پیامبر نیز به وی علاقه زیادی داشت و از توانایی های او به خوبی آگاه بود. جناب ابودجانه، مامویت های مهم را به بهترین شکل ممکن انجام میداد و همیشه در انجام ماموریتها موفق ظاهر می شد. درصحنه احد، قبل از آغاز نبرد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرماندهی سپاه مسلمان را بر عهده داشت، شمشیر مبارکش را از غلاف بیرون کشیدف آن را بالای سر گرفت و به اصحاب و یاران خود فرمود: چه کسی میتواند حق این شمشیر را ادا کند؟ بیشتر مسلمانان گفتند: ای رسول خدا! ما میتوانیم حق شمشیرت را ادا کنیم.
آن گاه ابودجانه انصاری از جای خود برخاست و به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: ای رسول خدا! حق آن چیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: ای رسول خدا! حق آن این است که تا خم نشده، دشمن را از دم تیغ آن بگذرانی. ابودجانه گفت: ای پیامبر خدا با توکل بر پروردگار، من میتوانم حق آن را ادا کنم. سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیر خودش را به ابودجانه انصاری داد و او را از همه افراد خود، لایقتر و تواناتر دانست. ابودجانه که پیشانی بندی سرخ رنگ بسته بود شمشیر آن حضرت را به دست گرفت، سوار بر اسب شد و خود را مهیای نبرد ساخت. او با غرور فراوان در برابر دشمنان حرکت می کردو به خود می بالید و شمشیرش را در هوا می چرخاند. تا آن وقت هیچ کسی از مسلمانان، ابودجانه را مغرور و متکبر ندیده بود.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در رویارویی با بی دینان و مشرکان، این عمل، زشت نیست. ولی در غیر این مورد غرور و تکبر، محبوب خدا نمی باشد. با آغاز نبرد، ابودجانه بر لشکریان دشمن هجوم برد و خود را به قلب سپاه زد. او با شمشیر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پیوسته مشرکان را یکی پس از دیگری به جهنم می فرستاد و می گفت: من آنم که در دامنه کوه و کنار نخلستان محبوبم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با من پیمان بست که در اسارت زندگی نکنم و با شمشیر خود دشمن را به نابودی بکشانم. جنگ احد همچنان ادامه داشت تا اینکه بر اثر کوتاهی گروهی از جنگجویان مسلمان و سرپیچی از دستورات پیامبر، یک دفعه مشرکان بر مسلمانان چیره گشتند و عده زیادی از سپاهیان اسلام به شهادت رسیدند.
در آن هنگام گروهی از دشمنان به قصد کشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک جایگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند که با پایمردیهای حضرت علی (علیه السلام) و ابودجانه انصاری نقشه دشمنان عملی نشد. در آن هنگام ابودجانه پروانه وار دور وجود مقدس پیامبر می گشت و از حریم پیامبر دفاع می کرد. در حالی که بقیه مسلمانان صحنه نبرد را ترک نموده فرار را بر قرار ترجیح داده بودند لحظه به لحظه شرایط نبرد و مبارزه سخت تر و سنگین تر می شد. اما آن دو جنگجو دست از جهاد و دفاع بر نمی داشتند.
در جنگ احد هنگامی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرار تعدادی از مسلمانان را مشاهده نمود رو کرد به ابودجانه و فرمود: مگر افراد موقت را نمی بینی که چگونه فرار می کنند؟ ابودجانه گفت: آری، میبینم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو هم به آنه ملحق شود. چرا نزد ایشان نمی روی؟ ابودجانه عرض کرد: یا رسول الله من بر این اساس بیعت نکرده ام که تو را تنها بگذارم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو آزادی میتوانی بروی. ابودجانه گفت: به خدا سوگند کاری نمی کنم که قریش بگویند من تو را رها کردم و پا به فرار گذاشت من هرگز از شما جدا نمی شوم تا آنچه برای تو پیش می آید برای من هم پیش بیاید.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) که وفاداری و اخلاص جناب ابودجانه را در رفتار و گفتارش دید به او فرمود: خداوند به تو پاداشی نیکو دهد. سرانجام با مقاومت و رشادتهای حضرت علی (علیه السلام) ابودجانه انصاری و … نبرد احد پایان یافت. ابودجانه از آن امتحان الهی، پیروز و سرافراز بیرون آمد و وفاداری و ایمانش را ثابت کرد. گرچه زخمهای فراوانی از جنگ احد برتنش باقی مانده بود اما حسرت و افسوسی در دلش نداشت و شرمنده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود. تنها بیعت کردن و گفتشن شهادتین برای مسلمان شدن کافی نبود. بلکه جان فشانی کردن در راه عقیده از مهمترین اهداف آیین اسلام به شمار می آمد.
در میان جنگ ها و نبردها بود که مومنان واقعی از مومنان غیرواقعی تشخیص داده می شدند. ابودجانه انصاری از مسلمانانی بود که در راه آرمانها و اعتقادات پاکش همواره از مال وجان خود می گذشت و از سرزنش ملامت کننده ها نمی هراسید و دلگیر نمی شد. او در بیشترین جنگها حضوری فعال داشت و باافتخار از مرزهای عقیده وایمان، پاسداری و محافظت می نمود. او بارها و بارها امتحان خودش را پس داده بود و هر بار موفقتر از گذشته ظاهر می شد. سرانجام ابودجانه انصاری در نبرد یمامه به دست نیروهای دشمن به شهادت رسید.