مثل قلعه میماند
جسم و پیکر انسان
توی قلعه گنجی هست
گنجِ زندهای از جان
بر بلندیِ قلعه
روی بُرج سر، امّا
چشم ما نگهبان است
در میان این دنیا
چشم ما دهد تشخیص
دشمن بدن را زود
تا نگردد این قلعه
توی حادثه نابود
داده خالق دانا
درک و فهم و بینایی
چشم و قدرتِ دیدن
این همه توانایی
شستشو شده با اشک
گَشته چشم ما شفاف
دیده است و میبیند
دشت و آسمان را صاف
دیدهام به چشمانم
قدرت الهی را
هم سپیده هم خورشید
هم شب و سیاهی را
چشم از مهمترین و ظریفترین اعضا میباشد و به عنوان دیدهبان بدن، مواظب دور و بر بدن ما است. همان طور که دیدهبانها بالای برجها و قلعهها نگهبانی میدهند، چشم نیز در بلندترین نقطۀ بدن قرار دارد. چشم از بالای بدن به اطراف خوب نگاه میکند و هر خطری را که ببیند به مغز هشدار میدهد تا بدن انسان بر اثر حادثههای خطرناک از بین نرود. خدای مهربان به ما چشم داده تا هم از خطرها در امان باشیم و هم با آن، جهان و زیباییهایش را تماشا کنیم. خدای بزرگ چشم را در جای بسیار مناسب قرار داده است. چشم ما روی سرمان میباشد تا به همه راحت نگاه کنیم. در ضمن ، چون چشم روی سر قرار دارد، کمتر آسیب میبیند و زخمی میشود.