جوان با صورتي خراش برداشته و خونآلود به محضر مبارك رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسيد. پيامبر آن جوان پريشان حال را ديد كه با چهرهاي مجروح اشك ميريزد. رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسيد: چه اتّفاقي افتاده است؟
جوان عرضه داشت: «اي رسولخدا! زني زيبا از كوچهاي ميگذشت، نظرم را به خود جلب كرد. از هواي نفسم پيروي كردم و به تعقيب او پرداختم، چون تمام حواسم به آن زن بود، متوجّه ديواري كه مقابلم قرار داشت، نشدم و محكم با آن برخورد كردم. درون ديوار، قطعهاي استخوان تيز وجود داشت كه قسمتي از آن بيرون بود. آن استخوان صورتم را بريد، سپس لحظهاي به خود آمدم و احساس كردم كه اين زخم، جزاي كار زشتم بوده و از رفتار خويش شرمنده شدم.»
در اين هنگام فرشتهي وحي بر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آمد و اين آيه را نازل كرد: «به مؤمنان بگو چشمهاي خود را از نگاه به نامحرمان فرو بندند …؛ سورهي نور ، آيه30».