اَلو ، سلام ، چطوري
بابا توخوبي امروز؟
مامان نشسته اينجا
كنارتخت بهروز
داداش يواشكي برد
دوچرخه را خيابان
زده به يك سواري
حالا شده پشيمان
بابا تو كه نبودي
داداش شكسته پايش
دلش گرفته خيلي
نشسته توي جايش
با بستنيّ و ميوه
راننده آمد اينجا
آورده دستهاي گل
با غنچههاي زيبا
برايمان دعا كن
بابا به ياد ما باش
ميبينمت به زودي
بودي كنارم اي كاش
بابا تو كه نباشي
من مرد خانه هستم
چراغ زندگي را
تو دادهاي به دستم
***