به دستور پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ده هزار مرد مسلح با رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به سوي مكّه حركت كردند. رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چند سال پيش از اين حركت فرموده بود كه خداوند به من وعده داده است كه مرا با پيروزي به زادگاهم بازخواهد گرداند.
مكّه فتح گرديد و رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با پيروزي وارد خانهي خدا شد و تكبير گفت. آنگاه به همراه علي(علیه السلام) به داخل كعبه رفت. و با چوبي كه در دست داشتند به بتها اشاره كردند. با اشاره پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بتها به زمين ميافتادند و خرد ميشدند. رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام از بين بردن بتها اين آيه را تلاوت ميفرمود: « بگو حق آمد و باطل از ميان رفت. بدرستيكه باطل ازميان رفتني است – اسراء ، آيه81 »
چند بت بسيار بزرگ را بتپرستان بر بالاي ديوار كعبه نصب كرده بودند كه دست كسي به آنها نميرسيد. رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به علي(علیه السلام) امر فرمودند كه پاي خود را بر شانهي آن حضرت گذارده و آن بتها را سرنگون كنند. اميرمؤمنان(علیه السلام) پا بر شانهي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نهاد و همهي بتهاي بزرگ را به زمين ريخت و شكست و براي احترام به رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از فرو ريختن بتها خود را از ناودان كعبه به زير انداخت و با رسيدن به زمين لبخند زد.
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از علي(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسيدند: براي چه لبخند زدي؟! اميرمؤمنان گفت: براي اينكه از جايي بلند خود را به زير افكندم و آسيبي نديدم.
رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با نگاهي محبّتآميز فرمودند: چگونه ممكن است آسيبي به تو برسد در حالي كه پيامبرخدا تو را از روي زمين بلند ميكند و فرشته خداوند جبرئيل تو را از بالاي كعبه به زمين ميرساند.
بدين گونه كعبه و مكّه از مظاهر كفر و فساد پاكسازي شد و پيامآور خداوند فرمود: «سپاس خدايي را كه به وعدهي خويش عمل نمود و به بندهي خود كمك كرد و دشمنان اسلام را به تنهايي سركوب ساخت».