پس از فتح مكّه ، خانهي مطهّر الهي در اختيار مسلمانان قرار گرفت و شهر تسليم شد. هنگام نماز ظهر بلال حبشي، بردهي سياهي كه مدّتها به جرم گرويدن به اسلام شكنجه شده بود، به فرمان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر بام كعبه رفت تا اذان بگويد. نخستين مؤذن اسلام در مكاني كه شهادت به يگانگي خدا و گواهي به رسالت «محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم)» بزرگترين جرم در نگاه مشركان قريش بود، دستها را بر گوشهاي خود نهاد و با صداي رسا و آهنگي دلنشين اذان گفت. بتپرستان كه صداي بلال را ميشنيدند لحظه به لحظه بر ناراحتي و خشمشان افزوده ميشد. دو تن از دشمنان توحيد به نام عكرمه بن ابيجهل و خالد بن اسيد نيز حضور داشتند. عكرمه گفت: «چقدر از شنيدن اين صدا بيزارم» و خالد بن اسيد گفت: «خوشا به حال پدرم كه فوت كرد و صداي اين غلام حبشي را نشنيد». ابوسفيان نيز گفت: لب به سخن نخواهم گشود، چون گمان ميكنم كه هر آن چه بگويم اين ديوارها به گوش محمّد خواهند رساند. ديگر دشمنان اسلام نيز پنهاني حرفهاي مشابه زدند.
رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) كه به علم و دانش الهي از گفتههاي آنها آگاه بود، شخصي را به دنبال عكرمه و خالد بن اسيد فرستاد و آن دو را احضار فرمود. سپس گفتههايشان را در هنگام اذان بلال به آنها يادآور شد. عتاب برادر خالد بن اسيد هنگامي كه اين معجزهي آشكار را از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مشاهد كرد ، گفت: آري اي رسولخدا ؛ آنچه شما فرموديد را ما گفته بوديم. اينك ايمان آورده و از خداوند طلب بخشش و از شما پوزش ميخواهيم.
رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با بزرگواري آنها را بخشيد و عتاب را فرماندار مكّه قرار داد.